انیمیشن غارنشینان – The Croods

خلاصه داستان:
خانواده کرودها به یک مکان جدید برای زندگی کردن نیاز دارند. بنابراین اولین خانواده ماقبل تاریخی در سرتاسر دنیا جستجوی مکانی امنتر هستند که در آن زندگی کنند و نام خانه را روی آن بگذارند. زمانیکه آنها یک بهشت بسیار زیبا و امن را پیدا میکنند که میتواند تمام نیازهای آنها را برطرف کند، تصور میکنند که تمام مشکلات آنها برطرف شده است… البته به جز یک مورد. یک خانواده دیگر از قبل در آنجا ساکن شده بودند؛ آنها هم کسانی نبودند جز بترمنها. بترمنها که یک خانه درختی استادانه، اختراعات شگفتانگیز و زمین آبیاریشده با محصولات تازه دارند، در نردبان تکامل، چندین قدم از خانواده کرودها بالاتر هستند.
بترمنها، کرودها را بهعنوان اولین خانواده مهمان با آغوشی باز میپذیرند. اما مدت زیادی طول نمیکشد که تنش و درگیری بین خانواده غارنشین و خانواده مدرن بالا میگیرد. زمانیکه بهنظر میرسد همه چیز از بین رفته، یک تهدید جدید ظاهر میشود که هر دو خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. آنها مجبور میشوند یک ماجراجویی حماسی را در پس امنیت این دیوارها آغاز کنند؛ ماجراجویی که در طی آنها مجبور میشود تفاوتهای یکدیگر را بپذیرند و قدرتهای خود را روی هم بگذارند تا آینده جدیدی را بسازند.

گراگ هنوز بهعنوان پدر خانواده نمادی از سنت گرایی بی چون و چرا محسوب میشود؛ او در مقابل تغییر مقاومت میکند و دوست دارد همه چیز را آنطور که هست حفظ کند
هر روز خورشید با طلوعش یک روز جدید را به همراهش می آورد، یک امیدی که می گوید اوضاع امروز بهتر از دیروز می شود.
انیمیشن غارنشینان برای گروه سنی کودکان ساخته شده است، اما درون خود پیامهایی را برای بزرگسالان و ایضاً مدیران و کارآفرینان نیز دارد. در نگاه اولیه، داستان زندگی خانواده ای غارنشین که برای بقا مجبور به مهاجرت می گردند روایت می گردد که باچاشنی طنز و هیجان و اندکی عاطفی همراه است. اما با نگاه کنجکاوانه و از زاویه مدیریتی می توان به ظرایف بسیاری در این انیمیشن پی برد.
20 نکته از انیمیشن غارنشینان
خانواده ای غارنشین متشکل از پدر، مادر، مادر بزرگ و سه فرزند، زندگی یکنواختی در غار دارند، آنها برای بقاء به غار پناه آورده اند و تا زمانی که گرسنگی به آنها فشار نیاورد از غار خارج نمی گردند. حاکم مطلق و محافظ خانواده پدر است و برای اداره خانواده خود، قوانینی را وضع کرده است. دختر خانواده در اثر کنجکاوی با پسری آشنا می شود که دارای تکامل بیشتری است و متوجه می گردند که دنیای پیرامون آنها دست خوش تغییر است. این تغییر باعث مهاجرت خانواده باتفاق پسر می گردد و در نهایت پس از فراز و فرودهای بسیار خانواده به منطقه ای جدید و البته خارج از غار به زندگی خود ادامه می دهند.
تحلیل مدیریتی داستان:
نکته نخست
جمله ابتدایی انیمیشن (هر روز خورشید با طلوعش یک روز جدید را به همراهش می آورد، یک امیدی که می گوید اوضاع امروز بهتر از دیروز می شود) بیانگر روز نو و امید به اوضاع بهتر است که “ایپ” بلافاصله اعلام میدکند که برای او اینگونه نیست.
همه ما در محیط پیرامونی خود جملات آشنایی همچون، یکنواختی زندگی، عدم امکان رشد و محدود بودن را از کارکنان و به خصوص کارکنان رده های میانی و تحتانی سازمان ها می شنویم. بعنوان یک مدیر، آیا تا بحال به این موضوع فکر کرده اید که، آیا کارکنان ما احساس یکنواختی از محیط کار خود را دارند یا خیر؟ آیا فقط از نظر خودمان به آنها توجه می کنیم، یا نیازهای واقعی آنها را نیز درک کرده ایم؟ آیا سکوت کارکنان نشان از رضایت است یا از نگرانی، ازدست دادن شغل؟ این رضایت مندی یا عدم رضایت چه میزان در بهره وری کارکنان تاثیر دارد؟
نکته دوم
این خانوده بیشتر روزها در غار زندگی میکنند و هر چند روز یکبار از غار بیرون می آیند، آن هم برای یافتن غذا می باشد. سایر خانواده های داستان به دلایلی چون حیوانات بزرگ، درنده و موذی و یا بیماری از بین رفته اند و بقاء این خانواده صرفاً به دلیل وجود پدری پُر قدرت، محتاط، سنت گرا و قانون مدار می باشد، که قوانین خود را روی دیوار غار نقاشی کرده است. در قانون پدر هر چیز جدید، نا آشنا، کنجکاوی و شب بیرون ماندن ممنوع است. آنها بدون اجازه پدر هیچ کاری انجام نمی دهند و تصور می کنند این رمز بقاء خانواده است.
بسیاری از سازمانهای پیرامون ما وضعیتی مشابه زندگی این خانواده را دارند. دیدگاه مدیریتی سنت گرا و بازاری، که بقاء خود را مدیون کنترل دقیق مالک بنگاه میدانند. در این سازمانها عملاً هرمی وجود ندارد و بجز مدیر که همان مالک بنگاه می باشد بقیه در یک خط و “زیردست” می باشند. این سازمانها قانون ساده ای دارند: “اگر شغلت را می خواهی، با مدیر مخالفت نکن”. اشتباه نکید، این سازمانها ورشکسته یا ضعیف نیستند، بلکه بعضاً جزء برندهای مطرح بازار می باشند. به همین دلیل هم بر شیوه مدیریت خود می بالند. این گروه کسانی هستند که توانسته اند از رقبای بزرگ، بی رحم و موذی خویش پیشی بگیرند و با احتیاط فراوان خود را به پیش ببرند. اما آیا این نهایت جایگاهی بوده که آنها می توانستند بدست بیاورند؟
نکته سوم
نبرد بقا و تعقیب و گریز برای بدست آوردن غذا، صحنه ای تکراری که در اکثر انیمیشن ها دیده می شود. برنده در این نبرد، قدرتمندان می باشند. تمامی اعضای خانواده برای بدست آوردن غذا تلاش می کنند. این تلاش دو نکته را به نمایش می گذارد.
نکته نخست آن کار تیمی است. تمامی اعضای خانواده با “برنامه ای تجربی” برای بدست آوردن غذا تلاش می کنند. آنها متوجه شده اند که اگر، حتی یکی از اعضای خانواده در این تلاش و کار گروهی قصور کند همه گرسنه خواهند ماند و شاید با رویداد تاسف بار مرگ روبه رو گردند، پس با تمام قدرت وظایف خود را در گروه به درستی انجام می دهند و فرمانده این گروه نیز پدر خانواده است.
در تمامی سازمانها و در هر کسب و کاری، تلاش گروهی نتایجی چشمگیر در پی خواهد داشت. تقسیم وظایف، برنامه ریزی، مدیریت و رهبری از ارکان کار تیمی بوده و بهره وری بالا، سینرژی، سرعت در دستیابی به اهداف و شادابی، ثمره کار تیمی می باشد. فرهنگ کار گروهی عنصری است که متاسفانه کمتر در سازمانهای ما دیده می شود.
نکته دوم آنکه، این خانواده برای بدست آوردن غذا از روش های سنتی و فضای عینی موجود استفاده می نمایند و برای اینکار مجبور به کنار زدن انواع رقبای قوی و ضعیف می باشند، اما هیچ تلاشی برای یافتن انبوه منابع غذای پیرامون خود که بدون جنگ و رقابت بدست می آید، نمی نمایند.
بسیاری از سازمانها برای بقاء از روش های سنتی رقابت استفاده می نمایند و در حقیقت کشتی سازمان خود را در اقیانوس قرمز می رانند، در حالی که اقیانوس آبی نامتناهی پیرامون آنهاست، که با تفکر و برنامه ریزی و بدون درگیری با رقبا می توان از آن بهره مند گردید.
نکته چهارم
“گراگ” به اعضای خانواده می گوید: همه میدانیم تاریکی خطرناک است، احتیاط باعث می شود زنده بمانیم. سپس همه را به داخل غار هدایت می کند. اما “ایپ” به دنبال نور تا بالای کوه پیش می رود و پدر برای ممانعت از کنجکاوی “ایپ” قصه “جیم جیم خرسه” را مطرح می کند. خرس زنده و خوشحال بوده چون به حرف پدرش گوش میداده، اما مشکل کنجکاوی داشته و روزی که بالای درخت می رود و یک چیز “نـو” می بیند، می میرد!! این قصه سراسر کنایه به عملکرد جسورانه دختر است.
فعالیت بی مهابا و صرفاً جسورانه، لزوماً منجر به نتایج درست و بزرگ نمی شود، و رعایت شرایط احتیاطی می تواند سازمان ما را از نابودی برهاند. اما این به مفهوم آن نیست که خود و کارکنان مان را محدود نماییم. انتخاب استراتژی هوشمندانه برای سازمان امری بسیار حیاتی می باشد. در کتاب “هنر جنگ” فصل متغیرهای نه گانه، در سه بند پایانی به نکات جالبی اشاره می کند.
1- جاده هایی هستند که نمی بایست در آنها قدم نهاد، دشمنانی هستند که نمی بایست بر آنها تاخت، شهرهایی که نباید به آنها حمله کرد و زمین هایی که نباید بر سر آنها مشاجره نمود.
2- موقعیت هایی وجود دارد که لازم نیست در آن از فرامین حکومتی اطاعت شود.
3- وقتی راهی صحیح و کاملاً منطقی می بینی، عمل کن و منتظر دستورات نباش.
این سه بند در ظاهر دارای پارادوکس می باشند، در یکی از خیلی از کارها منع می گردید و در بندهای دیگر توصیه به عمل بدون اجازه و انتظار میگردد. اما پیام نهایی آنها بهره گیری از خِرَد، در تعیین راهبردها می باشد. در جایی باید احتیاط نمود و در مواردی باید ریسک نمود.
نکته پنجم
“ایپ” با “پسر” آشنا می شود و ثمره آن شناخت آتش، بوق بعنوان ابزار ارتباطی و باخبر شدن از پایان دنیاست. اما خانواده در مقابل چیز نـو (بوق) عکس العمل نشان داده و آن را می شکنند و “ایپ” را در حلقه امنیت خانواده قرار می دهند. زمین لزه می شود، غار از بین می رود، و سنگ قوانین سنتی پدر می شکند.
تغییر روندها فرآیندی اجتناب ناپذیر است. سازمانی که بپذیرد این تغییرات اتفاق خواهد افتاد، می تواند خود را برای آینده آماده سازد. با از بین بردن ابزار ارتباطی فقط خود را از روند تغییرات دور نگه می داریم. این دوری ما را از دگرگونی در امان نگه نمی دارد، بلکه زمانی متوجه دگرگونی می شویم که قوانین و استراتژی های ما دچار شکست شده اند.
نکته ششم
پس از خرابی غار خانواده به جنگل می رسند. “گراگ” به حکم وظیفه پدری، دنبال غار است و از خانواده می خواهد در عبور از جنگل پا جای پای وی بگذارند. آنها تصور می کنند حیوانات درنده از وجود آنها بی خبرند، که البته اینگونه نیست. پدر در مواجهه با میمون ها از روش ترساندن و قدرت نمایی استفاده می کند، که البته بی فایده است. در این جنگل نوردی، همه چیز متفاوت است. آنها فکر میکنند روی درخت هستند، اما پای حیوانی را گرفته اند، تصور می کنند درون غاری رفته اند، اما درون دهان نهنگ رفته اند. پرندگان زیبایی می بینند که گوشت خوارند، و کلاً همه چیز در این جنگل جدید، متفاوت و عجیب است.
بازارهای جدید مانند دنیایی جدید می باشد. ورود به این بازار، هدایت مدیری پیش رو را می طلبد. اما نحوه هدایت مدیر و چگونگی راهبری آن بسیار مهم و حائز اهمیت می باشد. شناخت دقیق از محیط بیرونی و بررسی دقیق رقبا، نکته بسیار مهمی در ورود به بازارهای “نـو” می باشد. باید دقت کنیم، شناخت درست بر اساس باورهای ذهنی بدست نمی آید، بلکه تحقیقات بازاریابی ما را به این شناخت می رساند. نکته قابل تامل آنکه، نمی توان در مواجهه با مسائل پیش رو همواره از یک تکنیک استفاده نمود.
نکته هفتم
هنگامی که خانواده محو تماشای عجایب جنگل بودند، پرندگان زیبا و قرمز رنگی را می بینند و متوجه می شوند که آنها گوشت خوارند. زمانی که آنها متوجه خطر حمله پرندگان می گردند، تصمیم می گیرند که از طریق حلقه دفاعی از خود محافط کنند، اما “ایپ” با بوق به پسر خبر می دهد.
ظاهر آنچه در پیرامون خود می بینیم، شاید جذاب باشد، اما لزوماً هر عامل زیبایی منافع ما را تامین نمی کند. همه ما راه حل هایی برای برون رفت از مشکلات سازمان خود می شناسیم. اما اینکه هنگام بروز هر مشکل چه راه حلی را انتخاب کنیم، امری بسیار مهم و خطیر می باشد. ابزار ارتباطی در یافتن راه حل می تواند نقش بسزایی ایفا کند.
نکته هشتم
هنگام مواجهه خانواده با پرندگان، پسر با استفاده از آتش آنها را نجات می دهد. اما خانواده در مواجهه با آتش سهل انگاری نموده و هر کدام با روش خود، آتش را تجربه می کنند.
هنگام مواجهه با مشکلات باید راه حل صحیح را بیابیم. در این راستا باید بپذیریم چرخ اختراع شده است. باید از تجارب دیگران در بکارگیری عوامل مختلف بهره بجوییم. آزموده را آزمودن خطاست.
نکته نهم
پسر به خانوده هشدار می دهد که پایان دنیا با خراب شدن غار تازه شروع شده و پایانِ پایان دنیا هنوز در راه است و برای نجات باید به بالای کوه بلند بریم.
هر پدیده سازمانی اعم از تولید، فروش، تامین مالی، آموزش و غیره دارای فرآیندی خاص می باشند و وقوع این فرآیند زمان خاص خود را طی می کند. انجام این امور دو حالت موفق یا ناموفق را در پی دارد. برای آنکه موفق باشیم باید همواره در قله باشیم. سازمانی موفق است که در دوران انجام امور بتواند خود را به قله برساند و از آن مهم تر آنکه همواره خود را بر فراز قله نگه دارد.
نکته دهم
با شکاف زمین و سقوط حیوان بزرگ به درون دره، پدر متوجه می شود در منطقه امنی قرار ندارد و حرف پسر برای رفتن به بالای کوه صحیح می باشد. “گراگ” به خانواده اعلام می کند که “به دلش افتاده برود بالای کوه”. هنگام حرکت نیز آنچنان سر و صدا می کنند که نظم جنگل بهم می ریزد.
بسیاری از مدیران وقتی به صحت نتیجه پیشنهادی که از طرف کارکنان زیر دست مطرح شده پی می برند، در اقدامی عجیب آن را به نام خود مطرح نموده و وانمود می کنند خودشان به این نتیجه رسیده اند. متقابلاً برخی کارکنان هنگام انجام وظایف خود آنچنان بزرگ نمایی نموده و سر و صدا راه می اندازند که گویی کوهی را جابه جا می نمایند. هر دوی این روش، اشتباهی مرسوم می باشد که از مدیران ناشی و کارکنان چاپلوس (کوتوله) سر میزند.
نکته یازدهم
پسر برای شکار از تله استفاده می کند و برای اینکار از مشارکت “ایپ” بهره می جوید. اما خانوده پس از شکار تمامی غذا را می خورند و برای پسر چیزی باقی نمی گذارند.
جلب مشارکت کارکنان در امور جاری سازمان باعث بهره وری و سینرژی می گردد و متقابلاً از بروز تعارض جلوگیری می نماید. تشویق کارکنان داوطلب در مشارکت، تاثیر به سزایی در جلب مشارکت سایرین دارد. توجه به مدیران و کارکنان نوگرا و اندیشمند بسیار مهم است. اما برخی مدیران چون تمایلی به افول از مواضع خود ندارند، با بی توجهی این انگیزه های خودجوش را از بین می برند.
نکته دوازدهم
مادر خانوده از “گراگ” می خواهد قصه تعریف کند و پدر همان قصه تکراری با پایان مرگ را تعریف می کند، که البته کنایه به “ایپ” است. اما پسر قصه را با جملات مثبت ادامه می دهد و آنچنان خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد که حتی “سندی” که خوی وحشی دارد، حیوان دست آموز را در آغوش می گیرد.
مثبت اندیشی همواره در پیشبرد امور نقش مهمی دارد. مدیر باید از بیان نصایح و خاطرات قدیمی و تکراری پرهیز نماید، مدیر با درایت شایسته است با بکار بردن جملات مثبت و بجا خود را به رهبر تبدیل نموده و نگرش کارکنان را تحت تاثیر قرار دهد.
نکته سیزدهم
پسر چون کفش بر پا دارد به راحتی روی تیغ ها راه می رود اما سایر اعضای خانواده هر یک به تنهایی بر روی تیغ ها پا می گذارند. همانند تجربه مواجهه با آتش. پسر برای آنها شرط تعیین می کند، آنها را آموزش می دهد که از فکرشان استفاده کنند. پسر از ستاره دریایی و ماهی بعنوان کفش استفاده می کند. پدر این روش را قبول ندارد. در مواجهه مجدد با میمون ها باز هم زور خود را نشان می دهد، اما پسر با اهدا موز، با آنها ارتباط برقرار می کند. اما پدر با نپذیرفتن این روش بر روی پوست موز سُر می خورد. با درایت پسر آنها برای گذر از دره و شکاف ها از روش های مختلف استفاده می کنند.
برای عبور از هر مانعی باید از ابزار خاص خودش بهره جست. اشتباهات مکرر، آزمون تجربیات ناموفق دیگران، عدم بهره گیری از تفکر، نداشتن برنامه، خود محوری صرف، عدم تمایل به آموزش، استفاده نسنجیده از ابزار و راهکارها و مواردی از این دست، همه و همه باعث امتیاز دادن به رقبای داخلی و خارجی می گردد. متقابلاً استفاده صحیح از این ابزارها باعث رشد، توسعه و برقراری ارتباط موثر با مشتریان داخلی و خارجی می گردد.
نکته چهاردهم
هنگام سقوط در دالانهای زیرزمینی پسر از خانواده می خواهد که راههای مختلف را رو به جلو امتحان کنند تا سریعتر به نتیجه برسند و نتیجه را به یکدیگر اطلاع دهند.
برای یافتن بهترین راه حل، باید تیم را بسیج نمود و با برنامه ریزی منسجم بهترین روش را در سریع ترین زمان یافت. ابزار ارتباطی موثر نقش مهمی در اطلاع رسانی از نحوه اجرا و پیشبرد برنامه برای اعضای تیم دارد.
نکته پانزدهم
هنگام خروج از دالان پشه ای خوراک گیاهان گوشت خوار می گردد، اما قورباغه ای با تغییر ظاهری از میان آنها گذر می کند.
بسیاری از مواقع با کمی تفکر و تغییر می توان از سد تهدیدها گذشت و یا حتی آنها را به فرصت تبدیل نمود. اما اینکه چگونه این کار را انجام دهیم، نیاز به بررسی دقیق و کارشناسانه و بهره گیری از مشاوران کاربلد و با تجربه دارد.
نکته شانزدهم
“گراگ” تا شب در غار گیر می کند، اما خانوده در حال پذیرش استفاده از تفکر هستند. “گراگ” با شنیدن قول مردن مادر بزرگ تظاهر به استفاده از فکر می کند و اعلام میکند افکارش بجای مغز از شکمش بر می خیزد.
مدیر وامانده و سنتی برای اثبات خود، با استفاده از روزنه ای کوچک، دست به تغییرات عجیب و غریب ولی با ظاهر علمی می نماید. این اعمال از روی باور نیست، بلکه تقلید کورکورانه ای از ظاهری علمی است. این نوع نگاه و اعمال متاسفانه در کشور ما فراوان است.
نکته هفدهم
وقتی خانواده به ابتدای کوهستان می رسند، با انفجار و زمین لرزه مواجه می شوند. “گراگ” به حکم وظیفه ای که بر دوش خود میداند خانواده را به درون غار هدایت می کند. او اعتقاد دارد، وظیفه اش حفظ سنت ها و رسومات است و زندگی آنها، به این امر بستگی دارد، اما خانواده مخالف این تصمیم است و “ایپ” اشاره می کند که ما تابحال فقط زنده بودیم اما زندگی نکردیم و کل خانواده موافقت خود را با نرفتن به غار اعلام می کنند. این بزرگترین رویارویی خانوده با پدر است.
در هر سازمان مدیر نقش راهبردی دارد. همه کارکنان وظیفه تبعیت از مدیر را دارند. اما چنانچه مدیر در تفکرات سنتی و نخ نما شده خود را غرق کند، یا کارکنان شایسته و متعقل خود را از دست می دهد و یا کارکنان را در مقابل خود خواهد دید. بخصوص اگر این مدیر از رده مدیران میانی باشد، با مقاومت شدید کارکنان مواجه خواهد شد.
نکته هجدهم
زمانی که “گراگ” و پسر در قیر گرفتار می شوند، پسر جمله ای به نقل از پدر و مادرش نقل میکند: قایم نشو، زندگی کن، پی خورشید برو، تا به آینده برسی.
ریسک پذیری، آینده نگری، شجاعت، جسارت، سخت کوشی، رودر رویی با مشکلات. این خصوصیات آشنا، مختص کارآفرینان و افراد موفق است. اگر سازمانی بالنده می خواهید، نباید فقط جلوی خود را نگاه کنید، بلکه باید هدفی به بزرگی و روشنایی خورشید انتخاب کنید و فقط به هدف نگاه کنید.
نکته نوزدهم
“گراگ” و پسر هنگام گیر افتادن در قیر، با استفاده از قطعات پیرامون خود اقدام به ساخت عروسک و با استفاده از استخوان حیوانات مرده، موسیقی اجرا می کنند. با این ترفند از قیر رهایی میابند و پس از آن “گراد” اعلام می کند می خواهد به دنبال نـور برود، با آنکه مغز ندارد، این کار را با قدرت خود انجام خواهد داد.
بهره گیری از عوامل به ظاهر کم ارزش از خصوصیات افراد خلاق است. این خلاقیت می تواند سازمان را از بحران های نابودگر برهاند. این خلاقیت و تغییر می تواند در تمامی سطوح سازمانی تاثیر گذارد. هر یک از مدیران یا کارکنان بر اساس باور و توانایی های خود متحول خواهند شد. نکته قابل تامل آن است که، شاید برخی افراد توانایی های خود را به درستی نشناخته باشند. قرار دادن افراد در موقعیت های مختلف می تواند، در به ظهور رساندن توانایی های نهفته، مثمر ثمر باشد. گاهی افراد را به سوی هدف باید کشید و گاهی نیز باید برای بردن آنها بسوی هدف، فشار آورد. رشد و تحول، زمانی صورت می پذیرد که سازمان در فشار باشد. البته به شرطی این تحول به وقوع می پیوندد که مدیر به معجره تحول سازمانی ایمان داشته باشد.
نکته بیستم
پدر کل خانواده را به آن سوی دره پرتاب می کند، اما خودش در این سو به دام می افتد. درون غاری شروع به نقاشی می کند و همه اعضای خانواده حتی پسر را نقاشی کرده و همه را در دایره دستان خود قرار می دهد. او با این تصویر تعهد و مدیریت خود را بر خانواده نشان می دهد. برای خلاصی از این وضعیت “گراگ” شروع به فکر کردن می کند. در ابتدا می خواهد مانند پسر فکر کند و سعی می کند خود را جای او قرار دهد، اما کمی بعد به خود می آید و تصمیم می گیرد در جای خود فکر کند و تصمیم بگیرد. او با استفاده از اسکلت، قیر، آتش، پرندگان و البته توانایی و قدرت خود ابزاری برای پرواز می سازد و در سر راه به تمامی حیوانات، حتی دشمنان خود کمک می کند و آنها را از مرگ می رهاند. خانواده از تهدیدها رهایی می یابند و تصمیم میگیرند، باقی زندگی خود را در روشنایی سپری کنند.
یک مدیر حتی لحظه ای نباید از تعهد به سازمان خود غافل شود. این نکته ای بسیار مهم است. چون بسیاری از افراد مدیریت را برای سادگی ظاهری آن می خواهند. حال آنکه مدیریت، شغلی بسیار مهم و سخت است و فقط افراد هوشمند، پرتوان، خلاق، مسئولیت پذیر و سخت کوش از عهده آن بر می آیند. نباید فراموش کنیم در مدیریت تقلید، بخصوص در یافتن راهکار، چاره ساز نیست. هر مشکلی راه حل خاص خود را دارد، حتی راه حل مشکلات مشابه در سازمانهای مختلف نیز متفاوت است و راهکار باید بر اساس، ضوابظ و فرهنگ سازمانی یافت گردد.
تبدیل تهدیدها به فرصت ها و برطرف نمودن نقاط ضعف، توسعه و ارتقاء نقاط قوت و در نهایت بهره گیری صحیح از کلیه عوامل درونی و بیرونی در یافتن راهکارهای موثر در برون رفت از بحران ها بسیار مهم و حیاتی می باشد.
کمک به همراهان و تبدیل رقبا به همکاران می تواند در ارتقاء وجهه مدیریتی و به وجود آمدن شخصیت رهبری و چهره کاریزماتیک بسیار موثر باشد، و در نهایت خروج از لاک خود شیفتگی و حرکت به سوی اهداف متعالی، سازمان را به روشنایی و قله موفقیت می رساند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.