فیلم گرگ وال استریت – The Wolf of Wall Street

حقایق جالب فیلم The Wolf of Wall Street – از یک کارگزار ساده بورس تا گرگ وال استریت
«گرگ وال استریت» به عنوان یکی از کمدی ترین فیلم هایی که اسکورسیزی ساخته، در کنار «بعد از ساعتها» قرار می گیرد. فیلم سیر یکدست شوخی و لطیفه نیست؛ بلکه عناصر طنز سیاه به درونمایه ی فیلمنامه ای تنیده شده اند که ذهنیت “پولدار شدن” را که همیشه آفت وال استریت بوده است، زیر سؤال می برد. در طی سالهای اخیر هر زمانیکه نام مارتین اسکورسیزی را درکنار نام لئوناردو دیکاپریو دیدهایم، شاهد یک شاهکار سینمایی بودهایم؛ زوج رویایی هالیوود که یکی بهعنوان کارگردان و دیگری در قامت یک بازیگر درجه یک، فیلمهای بسیار قوی و جذابی را در اختیار طرفداران فیلمهای سینمایی قرار دادهاند. پس از ساخت فیلمهای برجستهای مانند فیلم Gangs of New York، فیلم The Departed و فیلم Shutter Island نوبت به ساخت فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street) رسیده است؛ فیلمی که داستان زندگی جوردن بلفورت، کارگزار بورس وال استریت را بهتصویر میکشد.
قصد داریم تا بهبررسی نکات و حقایق جالب این فیلم بپردازیم؛ حقایقی که شاید از آنها اطلاعی نداشته باشید.
۱- حرکت عجیب متیو مککانهی
متیو مککانهی با اینکه حضور کوتاهی در این فیلم داشت ولی باز هم با یک ایفای نقش بسیار خوب همه اهالی سینما را شگفتزده کرد. در صحنهای که او و جوردن بلفورت (لئوناردو دیکاپریو) در اوایل فیلم در یک رستوران مشغول صحبت کردن میشوند، او با یک ریتم منظم مشتهای خود را به سینهاش میکوبد. این حرکت مککانهی در حقیقت یک روش برای گرم کردن صدای خود برای سکانسی است که میخواهد در آن بازی کند؛ نهتنها در این فیلم بلکه در تمام فیلمهای که در آن حضور دارد، این کار را انجام میدهد.

این حرکت او بههیچوجه در فیلمنامه وجود نداشت و اگر دقت کنید وقتیکه این کار را انجام میدهد، دیکاپریو با حالتی متعجب پشت سر خود را نگاه میکند. او به مارتین اسکورسیزی نگاهی میکند و اسکورسیزی هم با اشاره سر این حرکت را تایید میکند و اینگونه این حرکت به داستان فیلم اضافه میشود و پس از اتمام حرفهای این دو، شاهد نسخه کامل این حرکت متیو مککانهی بودیم. نکته جالب اینجا است که قبل از شروع فیلمبرداری، دیکاپریو در پشت صحنه فیلم متیو مککانهی را درحال انجام این حرکت و گرم کردن صدای خود به این شکل دید و از تیم سازنده فیلم پرسید که متیو دارد چه کار میکند؟
۲- همکاری جوردن بلفورت و لئوناردو دیکاپریو
همانطور که احتمالا میدانید جوردن بلفورت مدت ۲۲ ماه را در یک زندان در ایالت کالیفرنیا گذرانده است. در آن زندان او همراهبا تامی چانگ در یک سلول بوده و بیشتر اوقات خود در آن مکان را با او میگذراند. چانگ یک بازیگر و نویسنده آمریکایی کانادایی بود که پیشنهاد ساخت زندگینامه بلفورت را به او داد. پس از آزاد شدن جوردن بلفورت، یک نبرد میان دو گروه برای گرفتن امتیاز ساخت این زندگینامه در جریان بود؛ استودیو پارامونت پیکچرز که برد پیت را برای نقش بلفورت درنظر داشت و درسوی دیگر استودیو برادران وارنر بود که قصد داشت نقش بلفورت را به دیکاپریو بدهد. این نبرد را برادران وارنر پیروز شد ولی بهدلایلی امتیاز ساخت این فیلم به شرکت Red Granite Pictures رسید و وظیفه اکران آن برعهده شرکت پارامونت پیکچرز قرار گرفت.

زمانیکه مراحل ساخت فیلم آغاز شد، دیکاپریو در ملاقاتهایی با جوردن بلفورت راهنماییهای زیادی از او برای بهتر بهتصویر کشیدن زندگی این نابغه وال استریت گرفت. دیکاپریو در تمام فیلمهایی که نقش یک فرد حقیقی را ایفا میکند این کار را انجام میدهد که این موضوع کمک زیادی به طبیعیتر شدن آن نقش میکند. یکی از جالبترین صحبتهای میان این دو نفر عادتهای بلفورت در زمانیکه تحت تاثیر مواد مخدر قرار داشته است، بود. بلفورت تمام جزییات رفتاری خود در این لحظات را در اختیار دیکاپریو قرار داد و حتی سکانسی که دیکاپریو بهصورت سینهخیز تا ماشین میرود را برای او شبیهسازی کرد که در آن زمان او چگونه و با چه شرایطی تا ماشین خود سینهخیز رفته است.
۳- حقوق بسیار کم جونا هیل
جونا هیل پس از ۶ سال برای اولینبار برای حضور در یک فیلم سینمایی آزمون داد. با اینکه مارتین اسکورسیزی او را برای این نقش درنظر گرفته بود ولی خود جونا هیل علاقه بسیاری برای حضور در این فیلم و بازی در نقش شخصیت دانی آزُف (Donnie Azoff) داشت و بههمیندلیل کمترین میزان دستمزد ممکن را برای ایفای نقش در این فیلم دریافت کرد.

دستمزد هیل برای حضور در این فیلم بهطرز باورنکردنی کم است؛ او برای ایفای نقش در این فیلم و برای مدت هفت ماه که مراحل تولید فیلم طول کشید، تنها ۶۰ هزار دلار دریافت کرد. با وجود دستمزد بسیار کم خود، جونا هیل بهواسطه حضور در این فیلم میلیونها دلار درآمد خالص کسب کرد. علاوهبر این جونا هیل برای بازی بسیار خوب خود در فیلم گرگ وال استریت موفق شد در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نامزد کسب جایزه اسکار شود. آزف که در این فیلم نماد دلزدگی و عیاشی بهشمار میرود، بدون شک یکی از شخصیتهای مهم و جذاب این فیلم قلمداد میشود.
۴- حذف شخصیت مارک هانا از داستان فیلم
شخصیت مارک هانا که ایفای نقش او برعهده متیو مککانهی قرار داشت، نقش پررنگتری در داستان جورد بلفورت دارد. مارک هانا که یک کارگزار بورس قلمداد میشد یکی از افرادی بود که به جوردن بلفورت برای تأسیس شرکت استراتن اوکمانت کمک بسیاری کرد. او همچنین ۲۵ درصد از این شرکت را در همان ابتدای تأسیس آن از جوردن بلفورت خرید تا صاحب یک چهارم آن شرکت باشد؛ هانا بهمدت دو سال درکنار جوردن بلفورت مشغول کار بود.

هانا در یک دفتر شخصی مشغول آموزش دادن صدها کارمند جوان بورس بود که آنها را برای حضور در استراتن اوکمانت آماده میکرد. مارک هانا همانطور که در ابتدای مقاله توضیح دادیم، نقش بسیار کوچکی در این فیلم داشت که همان نقش بسیار کوچک را متیو مککانهی به بهترین شکل ممکن ایفا کرد. اگر مککانهی نقش پررنگتری در این فیلم دریافت میکرد بیشک جذابیتهای این فیلم بسیار بسیار بیشتر میشد.
۵- فیلمبرداری لحظات مختلف فیلم با لنزهای گوناگون
یکی از جذابترین نکتههای نحوه ساخت فیلم The Wolf of Wall Street شیوه فیلمبرداری رودریگو پریِتو، فیلمبردار اصلی این فیلم از لحظات متفاوت شخصیت جوردن بلفورت است. ایده این کار را پریتو به مارتین اسکورسیزی داد که در ابتدا با مخالفت اسکورسیزی روبهرو شد ولی با گذشت زمان اسکورسیزی از این پیشنهاد استقبال کرد و اجازه این کار را به پریتو داد. تشخیص این موضوع که برای شرایط مختلفی که جوردن بلفورت در آن قرار دارد از لنزهای گوناگون استفاده شده، نیازمند دقت بسیاری در هنگام تماشای فیلم است.

در سکانسهایی که جوردن بلفورت در هوشیاری کامل قرار دارد از لنز Flat Spherical و در سکانسهایی که او تحت تاثیر مواد مخدر قرار گرفته، از لنز Anamorphic استفاده شده است. در اواخر فیلم و در زمانیکه جوردن بلفورت در حبس خانگی بهسر میبرد برای نشان دادن سقوط او از عرش به فرش، رودریگو پریتو از یک لنز فیلمبرداری با قابلیت Longer Focal Length استفاده کرده است. اگر با دقت سکانسهای مربوطبه آن لحظات را تماشا کنید بهسادگی متوجه تغییر لنز فیلمبرداری و متفاوت بودن تصاویر آنها میشوید.
۶- بلعیدن ماهی قرمز توسط جونا هیل
در صحنهای که شخصیت دانی که ایفای نقش آن برعهده جونا فیل قرار دارد بر سر یکی از کارمندان شرکت فریاد میکشد که چرا بهجای کار کردن در حال تمیز کردن تنگ ماهی قرمز خود است، پس از صحبتهای بسیار تند خود تصمیم میگیرد که ماهی قرمز آن کارمند را ببلعد. جونا هیل تصمیم داشت که واقعا این کار را انجام دهد و نشان دهد که مانند سایر بازیگران تمام تلاش خود را برای طبیعیتر نشان دادن صحنههای فیلم بهکار میگیرد ولی قوانین دفاع از حقوق حیوانات این اجازه را به او نمیداد.

برای بهتصویر کشیدن آن صحنه سه عدد ماهی قرمز در محل فیلمبرداری وجود داشت و در آن صحنه جونا هیل پس از قرار دادن ماهی در دهان خود پس از سه ثانیه آن را به یک ظرف پر از آب برمیگرداند تا هیچ آسیبی به هیچکدام از ماهیها وارد نشود.
۷- حضور جوردن بلفورت واقعی در فیلم
همانطور که در انتهای فیلم به این موضوع اشاره شد، جوردن بلفورت پس از گذراندن دوران حبس به انجام سخنرانیهای انگیزشی رو آورد. او تورهای بسیاری تحت عنوان «The Truth Behind His Success» در ایالتهای مختلف آمریکا و سایر کشورها مانند استرالیا برگزار کرد که این تورها شامل سمینارهای مختلفی درباره موفقیت او و اشتباهاتی که انجام داده بود، میشد.

او در مصاحبهای بزرگترین پشیمانی خود را به اینصورت اعلام کرد: «بزرگترین پشیمانی من در تمام زندگی پولهایی است که از مردم مختلف بهدست آوردم و آنها معمولا در این معاملهها هیچ سودی نمیکردند». او درحالحاضر سمینارهایی با موضوعاتی مانند پشتکار لازم برای موفقیت در بازار بورس برگزار میکند. در سکانس پایانی سریال و زمانیکه شخصیت جوردن بلفورت با بازی دیکاپریو برای حضور در یکی از آن سمینارها در سالن برگزاری آن حضور دارد، مجری سمینار یعنی فردی که او را به حاضرین در سالن معرفی میکند، جوردن بلفورت واقعی است. سازندگان فیلم با این کار قصد داشتند بهخاطر کمکهای زیادی که بلفورت به آنها در طول ساخت فیلم کرده است بهاینصورت از او تشکر کنند.
۸- سودآورترین فیلم مارتین اسکورسیزی
فیلم گرگ وال استریت با بودجه بسیار سنگینی معادل ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شد که البته زمان زیاد آن و طولانی بودن مراحل ساخت این فیلم میتوانند توجیح مناسبی برای این رقم باشند. بااینحال این فیلم موفق شد در سراسر جهان بهفروش چشمگیری دست پیدا کند. در گزارش باکس آفیس آمده است که فروش این فیلم در سراسر جهان از رقم ۳۹۲ میلیون دلار عبور کرده که این رقم فیلم گرگ وال استریت را به سودآورترین فیلم ساخته شده توسط مارتین اسکورسیزی تبدیل کرده است. نکته بسیار جالب درباره این موضوع این است که هیچ فیلمی در تاریخ هالیوود بهاندازه این فیلم بهصورت غیرقانونی دانلود نشده است.

شاید محتوای فیلم روی مردم تاثیر گذاشته بود و آنها قصد داشتن که مانند جوردن بلفورت عمل کنند. بههرحال اگر تعداد دفعات دانلود غیرمجاز این فیلم کمتر بود، این فیلم بهراحتی میتوانست با فروش بیشتر نسخههای دیجیتال خود به سود بسیار بیشتری دست پیدا کند.
۹- بسیاری از بازیگران فرعی فیلم درواقع کارمندان بورس بودند
چهکسی میتواند نقش یک کارگزار بورس را بهتر از یک کارگزار بورس که استعداد بازیگری دارد، ایفا کند؟ مارتین اسکورسیزی از ابتدای مراحل ساخت فیلم این موضوع را در ذهن داشت که برای نقشهای فرعی فیلم که عموما شامل کارمندان شرکت استراتن اوکمانت بودند، از کارگزاران واقعی بورس که استعداد بازیگری دارند استفاده کند. او برای انجام این کار از حدود ۱۰۰۰ نفر تست بازیگری گرفت و درنهایت موفق شد از میان این افراد تعدادی را برای حضور در این فیلم انتخاب کند.

حدود یک چهارم افراد حاضر در شرکت استراتن اوکمانت هیچ سابقه بازیگری نداشتند و واقعا کارمندان بورس بودند؛ عدهای از آنها بعد از اتمام این فیلم به حرفه بازیگری روی آوردند. چند نفر از افرادی که کارمند بورس بودند و برای حضور در این فیلم انتخاب شدند، در حقیقت کارمندان شرکت واقعی استراتن اوکمانت بهشمار میرفتند. این تصمیم مارتین اسکورسیزی باعث تعجب بسیاری از افراد حاضر در تیم سازنده این فیلم شد ولی نمیتوان این حقیقت را انکار کرد که این تصمیم اسکورسیزی بهشدت روی طبیعیتر شدن آن سکانسها تاثیر گذاشته است.
۱۰- سیلی بسیار محکم مارگو رابی به لئوناردو دیکاپریو
در یکی از درگیریهای میان شخصیتهای نایومی با بازی مارگو رابی و جوردن بلفورت با بازی دیکاپریو، نایومی باید در آن صحنه یک سیلی به جوردن بلفورت میزد. مارگو رابی در آن صحنه بهقدری در نقش خود فرو رفته بود که آن سیلی را بسیار محکمتر از حالت معمولی زد. این سیلی بهقدری محکم بود که تمام تیم سازنده فیلم بهدلیل تعجب سکوت کردند و حتی باعث عصبانیت کم دیکاپریو شد.

مارگو رابی در مصاحبهای درباره آن صحنه توضیح داد و گفت: «در آن لحظه کنترل خودم را از دست دادم و همانقدر که نایومی از جوردن عصبانی بود، من از طرف نایومی عصبانیت او را روی لئوناردو خالی کردم. بعد از زدن آن سیلی متوجه اشتباهی که کردم، شدم. بهدلیل عصبانیت لئوناردو از آن سیلی حتی فکر کردم که ممکن است او از من شکایت کند؛ واقعا نمیدانستم چگونه عذرخواهی کنم. خدا را شکر عصبانیت لئوناردو تنها چند ثانیه ادامه داشت و سپس تمام افراد حاضر در صحنه به آن اتفاق خندیدند. پس از عذرخواهی من لئوناردو بهدلیل جسارتی که کردم تحت تاثیر قرار گرفت و حتی پیشنهاد داد که این کار را تکرار کنم تا آن صحنه طبیعیتر تهیه شود ولی خب مسلما این کار را نکردم. هنوز وقتی یاد آن صحنه میافتم خجالت میکشم که چطور جرات کردم آن سیلی محکم را بهفردی مثل لئوناردو دیکاپریو بزنم».
۱۱- دستمزد پرداخت شده به لئوناردو دیکاپریو برای حضور در این فیلم
بدون شک همه ما موافق این موضوع هستیم که لئوناردو دیکاپریو لیاقت تمام دستمزدی که برای حضور در این فیلم دریافت کرده است را دارد. او برای حضور در فیلم The Wolf of Wall Street مبلغ ۲۵ میلیون دلار را بهعنوان پیشپرداخت دریافت کرد؛ فقط بهعنوان پیشپرداخت! این مبلغ معادل یک چهارم کل بودجه درنظر گرفته شده برای ساخت فیلم بود که تنها به یک بازیگر پرداخت شد. پس از اکران فیلم ارزش خالص او برای حضور در آن فیلم از مرز ۲۲۰ میلیون دلار عبور کرد که این موضوع باتوجهبه مبلغی که بهعنوان پیشپرداخت دریافت کرده بود، او را به پردرآمدترین بازیگر سال ۲۰۱۳ تبدیل کرد.

ارزش خالص دیکاپریو پس از حضور در فیلم تایتانیک تا به امروز یک روند افزایشی داشته است که او را درحالحاضر به یکی از مهمترین و پردرآمدترین بازیگران هالیوود تبدیل میکند. دیکاپریو همچنین یکی از گرانترین بازیگران حالحاضر هالیوود بهشمار میرود؛ دستمزد او برای حضور در یک فیلم سینمایی در میان تمام بازیگران هالیوود، یکی از سنگینترین دستمزدها محسوب میشود.
جمع بندی
«گرگ وال استریت» داستان صعود و سقوط بلفورت را تعریف می کند.
بعضی از قسمت های آن به شکل فلش بک نمایش داده می شوند که صدای دی کاپریو با لحنی که خود را تمسخر می کند، روی تصاویر شنیده می شود. این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سخت کوشی است که اواخر دهه ی 80 وارد این بازار می شود و با این بدشانسی مواجه می شود که جواز خود را در روز دوشنبه ی سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه ی 20، به دست می آورد. پس از این او شغلش را از دست می دهد اما مجدداً به عنوان تأمین کننده ای در بازار سهام کم ارزش وارد عرصه می شود. در این گوشه ی تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می شود و بلفورت با موج همراه می شود تا به ثروت برسد. او موفق می شود برای خود یک شریک، استارتون اوکمونت، پیدا کند و دور و برش را با مانند دوستان وفاداری مانند دانی ازوف (جوناه هیل) که مانند بلفورت به مواد مخدر علاقه دارد پر کند. او همسر اولش را به خاطر زن بلونی جذاب، نائومی لاپاجیلا (مارگوت رابی) ترک می کند. کمیسیون امنیت و مبادلات ارزی کم کم متوجه استارتون اوکمونت می شود اما مشکل اصلی بلفورت زمانی آغاز می شود که یک مأمور اف.بی.آی به نام گرگ کولمن (کایل چندلر) پرونده ای برای او باز می کند.
با وجودی که ضد قهرمان فیلم، جوردن بلفورت (لئوناردو دی کاپریو) نشانگر حرص و طمع است، اما فیلم موفق می شود او را به عنوان شخصیتی تقریباً دلسوزی برانگیز به نمایش بگذارد. از نظر بیرونی بلفورت – کلاهبرداری معتاد، زن باز و مادی گرا- از آن نوع شخصیت هاست که به آسانی می توانست در جایگاه شخصیت شرور داستان قرار بگیرد. او از آن دسته مجرمین نظام مالی و اداری است که فعالیت هایش باعث فروپاشی اقتصادی سال 2008 شد و خیلی راحت می توانست داستانش را با ماجرای واقعی برنی مدوف (مالک بزرگترین شرکت کلاهبرداری در سال 2008) مبادله کند. با این وجود، اسکورسیزی با شکل دادن فیلم به صورت حاضر، بلفورت را مانند کالیگولایی* پر جذبه و کاریزماتیک به تصویر می کشد. او شخصیتی بی نهایت پر جاذبه است که از ابتدا تا انتهای فیلم توجه تماشاگران را به خود معطوف می کند.
«گرگ وال استریت» لبریز از اندام های برهنه و هرزگی جنسی است. علاوه بر این چندین مورد استفاده از مواد مخدر و ناسزاگویی در فیلم وجود دارد اما خشونت فیزیکی بسیار کم دیده می شود. این از آن نوع داستان ها نیست.
این داستان درباره ی این است که جستجوی پول با اولویتی بالاتر از هر چیز دیگر می تواند یک مرد خانواده ی سخت کوش را به یکی از بزرگترین های هرزگی و فساد اخلاقی تبدیل کند.
تحلیل روانشناسی و نداشتن باور به قدرت و توانمندی خود
جاه طلبی و دور شدن از شرافت و وجدان
در فیلم گرگ خیابان وال استریت نشان داده می شود که چگونه بلفورت با دوز و کلک به جذب مشتری میپردازد و موفق میشود تا سهام کم ارزش مورد نظرش را به قیمتی غیر واقعی به مشتریان نگون بخت بفروشد. خریداران این قبیل سهام عمدتا از اقشار فرودست جامعه هستند که رویای ثروتمند شدن و کسب سودهای هنگفت را در سر می پرورانند. بلفورت با چرب زبانی و دروغ پردازی از بابت فروش این قبیل سهام کمیسیون های بالایی دریافت میکند و در این رهگذر به درآمد هنگفتی میرسد. کارگردان در کنار کسب درآمدهای نامشروع زندگی شخصی بلفورت را نشان میدهد و ابتذال شخصیت و فروپاشی خانواده اش را به موازات پیشرفت های شغلی اش به تصویر میکشد.
در جریان فیلم بلفورت در اثر استعمال مواد مخدر مشاعر خود را از دست میدهد و در حالیکه نشئه میشود از عقلانیت و وجدان فاصله میگیرد!
بلفورت با بیان اینکه پولدار زیستن را به فقیر بودن ترجیح میدهد ضمن خودستایی به توجیه جاه طلبی هایش میپردازد و اظهار میکند:” در فقر هیچ شرافتی نیست!”
در ادامه آزمندی و ولع سیری ناپذیرش سبب میشود تا با این قایق به سفری پر مخاطره برود که به دگردیسی اش می انجامد! در جریان این سفر با طوفان سهمگینی مواجه میشود و با غرق شدن قایقش تا آستانه مرگ پیش می رود. پس از این حادثه بلفورت به فلسفه زندگی و فرجام کارهایش می اندیشد و به پوچی زندگی فانی اش پی میبرد. در ادامه میکوشد تا الکل و مواد مخدر را ترک کند و زندگی سالمتری در پیش گیرد!

کل این داستان در مورد افراط و زیاده روی است. اگر این عناصر حذف و کاهش داده می شد کل داستان بی معنا می شد. بدون نشان دادن صحنه های مصرف مواد مخدر و یا عمل غیراخلاقی نمی توان شخصیت یک معتاد و وابستگی وی به این افراط گریها را بازگو کرد.
احساس پوچی و بدنبال آن روآوردن به کارهای اشتباه غیرانسانی
در این فیلم شما مشاهده می کنید وقتی که فردی به پوچی می رسید برای فرار از حس بد پوچی پناه به کارهای لذت بخش آنی می پردازد تا از حس بد پوچی خود فرار کند و به مواد مخدر و یا ارتباط با افراد متعدد می پردازد . وقتی فردی معنایی در زندگی خود نداشته باشد و کار اخلاقی در زندگی خود نکند ،خود واقف بر رفتار و نیت خود است و با حس تنفر از خود به سمت خود نابودی خویش حرکت می کند و حتی درامد بالای خود را در جهت نابود سازی خویش بکار می برد .
نیچه معتقد است اراده و خواست انسان ها باید معطوف به قدرت و تواناییهای ذاتیشان باشد. به تبع این اعتقاد، او با هرآنچه از بیرون به انسان تحمیل می شود، مخالف است.در صورتی که در تحلیل فیلم گرگ وال استریت که بلفورت قدرت و توانمندی ذاتی خود را باور ندارد و آنرا کاملا وابسته به یک عامل بیرونی (مواد مخدر ) می داند . و این یعنی بی معنایی محض در زندگی . و این زمانی اتفاق می افتد که فرد باور خود را نسبت به قدرت و توانمندی خوداز دست می دهد و تمام سعی خود را میکند که این قدرت مندی را از محیط بیرون از آن خود کند . در این صورت است که دست به هر کار غیر اخلاقی و غیر انسانی میزند تا قدرت توخالی خود را حفظ کند تا متلاشی نگردد .

نیـک زیستن چیـزی نیسـت جـز آنچـه حس قدرت را تشدید میکند؛ اراده به قـدرت و خـود قـدرت را در انسـان و بـد چیـزی نیست جز آنچه از ناتوانى می زاید و نیکبختى نیـز چیـزی نیسـت، جـز احسـاس اینکـه قدرت افزایش می یابد ـ احساس چیره شدن بر مانعی با توجه به قدرت های درونی و توانمندی درونی نه عوامل بیرونی برای ایجاد حس قدرت و توانمندی ، حس قدرت با عوامل بیرونی باعث پوچی و بی معنایی در زندگی فرد میشود که باعث می شود فرد نه تنها باعث سرنگونی خود بلکه محیط اطراف و افراد دیگر گردد .
حقیقت این است که همه ما به دنبال یک زندگی شاد هستیم. ولی گاهی اوقات راههای غلطی را برای شادی بودن برمیگزینیم. از زمان ارسطو، بحثهای زیادی در مورد اینکه واقعا شادی چیست، عنوان شده است.
چگونه می توانیم زندگی شادی داشته باشیم.
چرا نمیتوانیم شاد باشیم؟ چگونه شادی را به زندگی خودمان بیاوریم؟ طبق رویکردهای مرتبط با شادی، شاد بودن نوعی تجربه لذت و خوشی میباشد. مفهوم خوشی روانی (Eudaimonism) که از مفهومهای اصلی در فلسفه و اخلاق ارسطو است، به معنای یک روان خرسند، سالم، شاد و غنی میباشد و رفاه روحی و روانی فرد را به دنبال دارد.
تاکید مسیر خوشی روانی بر اهمیت یافتن معنای زندگی، باهم بودن و معنویت میباشد. هنگامی که معنای زندگی را بیابیم و زندگی با معنایی داشته باشیم میتوانیم احساس واقعی و عمیقتری از شادی را تجربه نماییم.
بلفورت تمام تلاش و تمرکز خود را بر مشهوریت و ثروت اندوزی خود از هر راه درست و غلط کرده بود و فکر میکرد هر چی در این کار وقت و انرژی بگذارد خوشحالتر خواهد بود در صورتی که با تمام داشتن انها به شدت احساس بی معنایی میکرد و برای دوری از این پوچی درونی و ازار این حس منفی پناه به مصرف هر گونه مواد مخدر و محرک و عیاشی و خوشگذرانی های متفاوت بود تا بتواند خود را از مخمصه هولناک مواجه با خود دور کند. نتیجه شادی درونی، زیباتر و شاد گشتن زندگی بیرونی است و در نهایت انتخاب با توست:
لذتهای آنی = افسوس دائمی و رنجهای مفید = لذت دائمی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.