فیلم در جست و جوی خوشبختی–The Pursuit of Happiness

بررسی فیلم در جستجوی خوشبختی
یکی از راهکارهای آموزشی در دنیای امروز دیدن فیلم است. تماشا و دیدن فیلم های خوب و دیدن نکات مهم آموزشی در قالب داستان باعث اثرپذیری بیشتر آموزش می شود. فیلم ” درجستجوی خوشبختی” یکی از فیلم های اثر گذار در دنیاست. داستانی پر از نکته های مهم و جذاب که به شما کمک می کند. با یادگیری این نکته های آموزشی قدمی بزرگ در جهت پیشرفت و بهبودی فردی خود بردارید.
در جستجوی خوشبختی یا The pursuit of happyness داستان “کریس گاردنر” با بازی “ویل اسمیت” یک سیاه پوست آمریکایی است. که در مقطعی از زندگی خود همه چیز را از دست می دهد. این فیلم درام محصول سال 2006 کشور آمریکاست. کریس فروشنده دستگاه اسکنر پزشکی است. داستان این فیلم در سال 1981 اتفاق می افتد. کریس به همراه همسر و پسر کوچکش زندگی سختی را می گذرانند. اما این ماجرا و شرایط زندگی روز به روز برای کریس و خانواده اش سخت و سخت تر می شود. همسر کریس قادر به تحمل نیست. و از او جدا می شود. این سختی روزگار تا جایی ادامه پیدا می کند. که کریس به همراه پسرکوچکش مجبور می شوند. شب را در یکی از توالت های عمومی بگذرانند.
به دنبال خوشبختی یا در جستجوی خوشبختی ، نمایشگر روزهای سخت زندگی کریس گاردنر ( Chris Gardner ) میلیاردر آمریکایی است. این فیلم درام به کارگردانی گابریل موچینو ( Gabriele Muccino ) و بازی درخشان ویل اسمیت ( Will Smith ) در سال ۲۰۰۶ بر روی پرده سینما رفت. در جستجوی خوشبختی موفق به کسب نمره ۰/۸ از سایت imdb شده و همچنین ویل اسمیت برای نقشآفرینی در این فیلم، نامزد کسب جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش اول مرد شدهاست.
احتمالا در جستجوی خوشبختی تنها فیلمی که شما در ژانر موفقیت یا سبکهای مشابه نگاه کردهاید، نیست؛ اما این اثر از چند لحاظ در نوع خود منحصر به فرد محسوب میشود. مهمترین وجه تمایز در جستجوی خوشبختی با سایر فیلمهای مشابه نوع روایت داستان است. دیدن بخش کوچکی از سختیها و مشقتهای افراد در راه رسیدن به موفقیت، در این گونه فیلمها برای ما تبدیل به عادت شدهاست.
اما ویژگی جالب در جستجوی خوشبختی این است که شخصیت اصلی فیلم، از همان ابتدا تا انتها در حال دویدن، تلاشکردن و شکستخوردن است.
ویژگی منحصر به فرد نقش اول این فیلم یعنی کریس گاردنر تلاش های شبانه روزیش و شکست های پی در پی و نامید نشدن و شروع کردن های دوباره است. این فیلم تنها برش کوتاهی از زندگی یک فرد است. که بعد از سال ها تلاش و شکست در نهایت به فردی موفق و خود ساخته تبدیل می شود.
اینقدر این داستان به صورت واقعی به تصویر کشیده شده است. که مخاطب به راحتی می تواند با آن همزاد پنداری کند. و غم انگیزترین سکانس فیلم شبی است. که کریس و پسرش به خاطر نداشتن جا و در واقع بی پولی مجبور شدند. شب را در توالت عمومی بگذرانند. نکته مهم و اساسی در مورد شخصیت کریس گاردنر اینست . که در اوج سختی و شکست، شکوه نمی کند. و در واقع کسی را مسئول بدبختی خود نمی داند. او فقط و فقط در حال جنگیدن است. جنگیدن برای بدست آوردن خواسته هایش.
در نهایت هم کارگردان برای نشاندادن ماحصل این تلاشها و دوندگیها، به نوشتن چند خط از شرایط کنونی زندگی کریس گاردنر در انتهای فیلم بسنده میکند. به نظر میرسد که این نوع روایت، بسیار نزدیکتر از روشهای دیگر (روایت) به زندگی واقعی افراد است. مسئلهی دیگری که بر ارزش در جستجوی خوشبختی افزوده، برانگیختن حس همزادپنداری در مخاطب است. کارگردانی قوی و بازی بینظیر ویل اسمیت باعث میشود که ما در جای جای فیلم، غم و ناامیدی را عمیقا تجربه کنیم. حتی شاید در سکانسی که کریس مجبور میشود شب را به همراه پسرش در دستشویی مترو بخوابد، ما هم پا به پای شخصیت اصلی فیلم اشک ریختهباشیم. پس با توجه به مطالب ذکر شده، نمیتوانیم در جستجوی خوشبختی را یک فیلم معمولی بدانیم.

خوشبختشدن و راههای رسیدن به آن همیشه یکی از دغدغههای اصلی هر انسانی بوده و هست. همه دوست دارند که طعم شیرین خوشبختی را در زندگی بچشند. اما در نهایت افراد کمی هستند که موفق به تجربه کردن این احساس میشوند. اگر بخواهیم یک راست برویم سر اصل مطلب، باید بگوییم که خوشبختی تا حد بسیار زیادی بستگی به نگرش هر فرد نسبت به زندگی، خودش و اطرافیانش دارد. خوشبختی از درون انسان سرچشمه میگیرد. بنابراین عوامل شخصیت زیادی میتوانند در رسیدن به این مهم دخیل باشند. در جستجوی خوشبختی به وسیلهی به نمایشگذاشتن شخصیت کریس گاردنر میتواند الهامبخش بسیار خوبی برای هر کدام از ما باشد.
ما در ابتدا قصد داریم به جامعترین مفهومی که از فیلم برداشت میشود بپردازیم؛ سپس به سراغ موارد جزئیتر برویم. به نظر میرسد اصلیترین پیام در جستجوی خوشبختی این باشد که شخصیت اصلی داستان، یعنی کریس گاردنر نه تنها تسلیم شرایط سخت زندگی و مسائل محیطی پیرامون خود نشد، بلکه توانست با تکیه بر قدرت اراده و انتخاب خود، بر شرایط چیره گردد.
در نگاه اول این مسئله ساده به نظر میرسد. اما اگر اندکی دقیقتر نگاه کنیم، متوجه میشویم که بسیاری از ما در برابر سختیها و مشکلات زندگی یا سر تسلیم فرود میآوریم یا اینکه تمام بدبختیهایمان را گردن دیگران میاندازیم. اگر دوباره فیلم را نگاه کنیم، میفهمیم که هیچکدام از این واکنشها از شخصیت کریس در فیلم سر نزد. او فقط جنگید. لحظهای دست از تلاش برنداشت. یکی از شروط لازم برای رسیدن به خوشبختی درک و در نهایت عملکردن به همین قاعده است. این کار که ما بنشینیم و دائم خانواده، اطرافیان، جامعه، مسئولین و .. را سرزنش کنیم، از دست هر کسی برمیآید؛ اما کمتر کسی شجاعت این را دارد که مسئولیت اشتباهها و انتخابهای غلطش را بر عهده بگیرد و شروع کند به ساختن خودش و زندگیش. موضع منفعلانه گرفتن در برخورد با مسائل، سادهترین و بزدلانهترین روشی است که هر کس میتواند اتخاذ کند. خوشبخت شدن هزینه دارد و هر کس باید بپذیرد که هزینههای آن را بپردازد.
زمانهایی را که کریس شکست میخورد را به یاد آورید. وقتی نتوانست دستگاه را بفروشد، وقتی همسرش از او جدا شد، وقتی صاحبخانه جوابش کرد، وقتی مجبور شد با آن سر و وضع به مصاحبهی کاری برود، وقتی جا برای خوابیدن به همراه پسرش نداشت و … در همهی این موقعیتها کریس میتوانست تسلیم شود. اما او کار ارزشمندتر و صد البته سختتر را انجام داد. این جاست که بهتر به حرف فردریش نیچه پی میبریم که گفت: آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میسازد.

علاوه بر ویژگی فوق، کریس خصایص تحسینبرانگیز دیگری هم دارد که لازم به ذکر است. او در برخورد با مردم، به شدت محترمانه رفتار میکند، بیشتر اوقات لبخند بر لب دارد، از وقتش نهایت استفاده را میبرد، اجازه نمیدهد دیگران به وی بگویند نمیتوانی، وقتی به آدمهای پولدار و موفق میرسد، به جای اینکه حسرت بخورد به خودش میگوید چرا من نتوانم مثل آنها عمل کنم؟ و در نهایت اینکه دارای روحیه مثبتنگر است.
مصاحبهگر: اگر یک نفر برای مصاحبه بیاید، در حالی که لباس رسمی به تن ندارد و من استخدامش کنم، تو چه میگویی؟
کریس: میگویم شاید شلوار قشنگی داشتهباشد!
بنابراین کریس گاردنر یک شخصیت معمولی ندارد و برای موفقشدن هم شخصیت معمولی داشتن کافی نیست. نکتهی دیگری که در فیلم قابل بررسی است، برخورد لیندا (همسر کریس) با او است. لیندا به جای این که در این شرایط سخت، در کنار همسرش قرار گیرد و به او آرامش و اطمینانخاطر بدهد، دائم در حال جدل است. تحقیر میکند، زخم زبان میزند، سرزنش میکند و در نهایت هم از او جدا میشود. شاید اگر صبر بیشتری پیشه میکرد و رفتار بهتری از خود بروز میداد، این حجم از سختی بر کریس تحمیل نمیشد. اما با این حال باز هم کریس همسرش را ملامت نکرد و فقط بر هدف خودش تمرکز کرد.
جدا از شخصیت کریس و تلاشها و شکستها و ناامید نشدن هایش، در محیط دوره آموزشی ، کار و نحوه پرزنت کردن و متقاعد سازی افراد هم جالب است. او با کلام و قاطعیت خود و ایجاد باور افراد را قانع می کند. که از خدمات شرکت استفاده کنند. خود دارای نکات آموزشی بسیاریست. برای افرادی که در این زمینه مشغول به فعالیت هستند.
در مقابل جنگندگی و سرسختی کریس، همسرش لیندا مرتبا در حال شکوه و شکایت از شرایط است. و در زمان هایی که کریس به کمک او نیاز دارد.لیندا او را رها کرده و به دنبال سرنوشت خود می رود. حال انتخاب با شماست. که در مواجهه با سختی های زندگی مثل کریس گاردنر جنگنده باشید. یا شبیه به همسرش از مشکلات فرار کنید.

چگونه با شرایط سخت، به خوشبختی برسیم
تحلیل روانشناختی فیلم در جستجوی خوشبختی
فیلم ها غالبا با ذهنیتى روانشناسانه، علمى و جامعه شناسانه ساخته می شوند و هدفى را براى تغییر یا رشد جامعه دنبال می کنند. معمولا خواسته هاى سازندگان فیلم ها با ضمیر ناخودآگاه انسان ها درگیر است اما عموم افراد بصورت مستقیم متوجه این موضوع نمی شوند، این در حالى است که فیلم تاثیر خودش را بر روی بیننده می گذارد.
پس چه بهتر که با نقد خوب، به لایه های زیرین فیلم در جستجوی خوشبختی برویم و بصورت خودآگاه به خواست نویسنده و کارگردان پى ببریم تا بتوانیم از فیلم بهترین استفاده را در زندگى شخصی ببریم.
داستان این فیلم، زندگی کریس گاردنر سیاه پوست، خرده فروش اسکنرهای پزشکی است که به سختی اوضاع زندگی را می گذراند. در مقطعی، اوضاع زندگی چنان برای خانواده او دشوار می شود، که همسرش او را ترک می کند و از این پس ماجراهای فیلم در جستجوی خوشبختی به نحوه ادامه زندگی مشقت بار او و پسرش اختصاص می یابد.
به دنبال خوشبختی یا در جستجوی خوشبختی ، نمایشگر روزهای سخت زندگی کریس گاردنر ( Chris Gardner ) میلیاردر آمریکایی است. ویژگی جالب در جستجوی خوشبختی این است که شخصیت اصلی فیلم، از همان ابتدا تا انتها در حال دویدن، تلاشکردن و شکستخوردن است.

راههای رسیدن به خوشبختی
ثروت هدف کریس نبوده، بلکه روابط انسانی و عاطفی و خوشبختی انسانی بوده است. خوشبختشدن و راههای رسیدن به آن همیشه یکی از دغدغههای اصلی هر انسانی بوده و هست. همه دوست دارند که طعم شیرین خوشبختی را در زندگی بچشند. اما در نهایت افراد کمی هستند که موفق به تجربه کردن این احساس میشوند. خوشبختی تا حد بسیار زیادی بستگی به نگرش هر فرد نسبت به زندگی خودش و اطرافیانش دارد. خوشبختی از درون انسان سرچشمه میگیرد. خوشبختی یکی از دغدغه های همیشگی انسان ها بوده و هست. نام فیلم در جستجوی خوشبختی و مسیری که شخصیت آن طی می کند نشان می دهد خوشبختی تا حد زیادی به نگرش هر فردی نسبت به زندگی اش بستگی دارد. بنابراین عوامل شخصیت زیادی میتوانند در رسیدن به این مهم دخیل باشند.اغلب ما یا مشکلاتمان را به گردن دیگران می اندازیم و سهمی را برای خودمان متصور نمی شویم. یا تسلیم می شویم و رنج تلاش مضاعف را از خود دور میکنیم .کریس گاردنر نه تنها تسلیم شرایط سخت زندگی و مسائل محیطی پیرامون خود نشد، بلکه توانست با تکیه بر قدرت اراده و انتخاب خود، بر شرایط چیره گردد.
تلاش و امید کریس در این فیلم می تواند الهام بخش بسیاری از ما برای ساختن خوشبختی در زندگی مان به دست خودمان باشد.بسیاری از ما در برابر سختیها و مشکلات زندگی یا سر تسلیم فرود میآوریم یا اینکه تمام بدبختیهایمان را گردن دیگران میاندازیم.
این کار که ما بنشینیم و دائم خانواده، اطرافیان، جامعه، مسئولین و .. را سرزنش کنیم، از دست هر کسی برمیآید؛ اما کمتر کسی شجاعت این را دارد که مسئولیت اشتباهها و انتخابهای غلطش را بر عهده بگیرد و شروع کند به ساختن خودش و زندگیش. موضع منفعلانه گرفتن در برخورد با مسائل، سادهترین و بزدلانهترین روشی است که هر کس میتواند اتخاذ کند. خوشبخت شدن هزینه دارد و هر کس باید بپذیرد که هزینههای آن را بپردازد.افسار زندگی هر کس دست خودش است. مفهومی که به وضوح در این فیلم قابل مشاهده است.زمانهایی را که کریس شکست میخورد را به یاد آورید. وقتی نتوانست دستگاه را بفروشد، وقتی همسرش از او جدا شد، وقتی صاحبخانه جوابش کرد، وقتی مجبور شد با آن سر و وضع به مصاحبهی کاری برود، وقتی جا برای خوابیدن به همراه پسرش نداشت و … در همهی این موقعیتها کریس میتوانست تسلیم شود. اما او کار ارزشمندتر و صد البته سختتر را انجام داد. این جاست که بهتر به حرف فردریش نیچه (یکی از شخصیتهای اصلی اگزیستانسیالیسم در تاریخ فلسفه) پی میبریم که گفت:
آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میسازد
نکتهی دیگری که در فیلم قابل بررسی است، برخورد لیندا (همسر کریس) با او است. لیندا به جای این که در این شرایط سخت، در کنار همسرش قرار گیرد و به او آرامش و اطمینانخاطر بدهد، دائم در حال جدل است. تحقیر میکند، زخم زبان میزند، سرزنش میکند و در نهایت هم از او جدا میشود. شاید اگر صبر بیشتری پیشه میکرد و رفتار بهتری از خود بروز میداد، این حجم از سختی بر کریس تحمیل نمیشد. اما با این حال باز هم کریس همسرش را ملامت نکرد و فقط بر هدف خودش تمرکز کرد.
هیچوقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاری رو انجام بدی. حتی من. تو یه رویا داری که باید ازش مراقبت کنی. مردم نمیتونن خیلی از کارا رو بکنن و میخوان که تو هم نتونی. اگه یه چیزی رو میخوای باید تا آخرش بری. وجود پسر کوچک کریس گاردنر را می توان یکی از نیروهای انگیزشی برجسته برای شروع و تداوم مسیر ازسوی شخصیت اصلی داستان عنوان کرد.
در انتها قصد داریم این نوشته را با معروفترین دیالوگ این فیلم به پایان برسانیم.
« هیچوقت نذار کسی بهت بگه نمیتونی کاری رو انجام بدی. حتی من. تو یه رویا داری که باید ازش مراقبت کنی. مردم نمیتونن خیلی از کارا رو بکنن و میخوان که تو هم نتونی. اگه یه چیزی رو میخوای باید تا آخرش بری. »
دلیلی برای تماشای فیلم
حتی وقتی که کریس کارش به خوابیدن در کوچه و خیابان کشید و به خاطر تأمین رفاه پسرش به دردسر افتاد هم حاضر نشد دست از تلاش برای تحقق رؤیایش بردارد؛ شور و اشتیاق و فداکاری صفاتی هستند که هر کارآفرینی باید عاشقانه بغلشان کند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.